دوچرخه رها جون
سلام به همگی خصوصاً به دخمل کوچولوی خوشگل خودم رها خانم ، بلاخره بخت خرید دوچرخه ات باز شد و شنبه 17 خرداد ماه برات یک دوچرخه خوشگل خریدم ، یک دوچرخه مشکی - نارنجی ، برای خریدیدش خاله فاطی و دیانا هم بودن ، از دم مغازه تا خونه مادرجون روی دوچرخه نشسته بودین ، شما جلو و دیانا پشتت، خیلی ذوق می کردین، نمی تونستی پا بزنی و من هولت می دادم ، وای فکر کن تو خیابون من و خاله فاطی با دوتا بچه شیطون روی چرخ و.... خونه مادرجون که رسیدیم نمی گذاشتی دیانا جلو بشینه ، و دیانا گریه می کرد و تهدیدت می کرد می گفت من اصلاً با موبایل مامانم ب...
نویسنده :
مامان
10:29
چشم درد رها
سلام به همگی عزیز دل مامان امروز مریض شده ، دیروز وقتی از مهدکودک می آوردمش خونه ، گفت چشممو امیر محمد زده و درد می کنه!!! ، من زیاد جدی نگرفتم آخه امیر محمد ، خیلی کوچولوهه ، نمی تونه باهاش بازی کنه ، دیشب دیدم چشمش یکم چرک آمده و قرمز شده ، شصتم خبر دار شد یا چشمش سرما خورده یا دست کثیف به چشمش خورده ، بابای رها رفت از داروخانه یک قطره استریل خرید و ریخت داخل چشمش ( البته دختر گل ما عاقله و اصلاٌ در زمان ریختن اذیت نکرد و خودش چشمشو باز می کرد ) ، امروز صبح همزمان با من بیدار شد ، بنده خدا چشمشو باز نمی تونست بکنه ، یکم چشمشو با چایی شستم ، و بعد قطره ریختم ، ولی خیلی قرمز شده بود ، خواستم بخوابونمش ، ولی به این راحتی ن...
نویسنده :
مامان
8:39